-
وطن من
چهارشنبه 19 بهمن 1390 00:07
وطن یعنی چه، یعنی دشت صحرا؟ وطن یعنی چه، یعنی رود، دریـــــــا؟ وطن یعنی چه، یعنی باغ، بیشـــــه؟ وطن یعنی چه، یعنی کشت، ریشــه؟ وطن یعنی چه، یعنی شهر، خانه؟ وطن یعنی چه، یعنی آب، دانــــه؟ وطن یعنی چه، یعنی کار، پیشـــــه؟ وطن یعنی چه، یعنی سنگ، تیشه؟ وطن یعنی همه آب و همه خــــاک وطن یعنی همه عشق و همه پاک وطن یعنی...
-
جنگ نرم
یکشنبه 9 بهمن 1390 19:05
گفت دانایى که گرگى خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر لاجرم جارىست پیکارى سترگ روز و شب مابین این انسان و گرگ زور بازو چارهى این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست اى بسا انسان رنجور پریش سخت پیچیده گلوى گرگ خویش وى بسا زورآفرین مرد دلیر هست در چنگال گرگ خود اسیر هرکه گرگش را دراندازد به خاک رفته رفته مىشود انسان...
-
تب سرد
شنبه 1 بهمن 1390 11:02
یخ کردهام! اما نه از سوز زمستان! اما نه از شبپرسههاى زیر باران یخ کردهام – یخ کردنى در تب – تبى که جسمم نه، دارد باورم مىسوزد از آن یخ کردهام! اما تو اى دست نوازش روح یخى را با چنین شولا مپوشان گرمم نخواهىکرد و فرقى هم ندارد یخبستهاى پوشیده باشد یا که عریان یخ بستهام چون قطب، آرى اینچنین است وقتى نمىتابى...
-
کلام بی سلام
سهشنبه 27 دی 1390 11:26
اشکال دارد این بار با خداحافظی آغاز کنم؟؟؟ اصلاْ اگر خدا حافظ نباشد میتوان آغاز کرد؟؟؟ نه!!! پس خداحافظ!!! خدایا اشکال دارد سلام نکنم؟؟؟ مگر ممکن است تو از من در امنیت نباشی تا من با سلامم بگویم در امانی!!! تو هم نیازی نیست به من سلام کنی ... من همیشه از تو در امانم مگه نه؟؟؟ فقط میخواهم احوالم را بپرسی تا من از...
-
خواهش
دوشنبه 12 دی 1390 00:12
خدایا!! اینجا یک عدد خدا نیاز دارم فقط یک عدد!!! خدا باشد همهی مسائل حل است... حل!!!!!!!! خدا نباشد همه چیز نابود است... نابود!!!!!!!!! سری به ما بزن تا حال همه ی ما خوب خوب شود. دوستدارت
-
دل آرام گیرد به یاد خدای
دوشنبه 21 آذر 1390 23:17
تو صفحه ای هستی که برای خودَ بازت کرده ام برای دلم برای وقت هایی که دلم برای خودم تنگ می شود میدانی؟؟این روزها خیلی خودم را نمیبینم. قبلا ها بیشتر با خودم صمیمی بودم. نه که الان نباشم!نه!مشغله ی دنیا زیاد شده!!! ...و دقیقا از همین میترسیدم ازین که روزی برسد که من هم درگیر دنیا شوم. من هم صاحب مشغله شوم!!!!!!!!! من از...