قاف

در فکر فتح قله ى قافم که آن‌جاست ............. جایى که تا امروز بر آن پرچمى نیست

قاف

در فکر فتح قله ى قافم که آن‌جاست ............. جایى که تا امروز بر آن پرچمى نیست

زندگی در برزخ وصل و جدایی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ذهن ترمز بریده

از تو می گویند ... آنان که می شناسندت

و از تو می پرسند ... آنان که نمی شناسندت

تو در این میان برای من نه آشنایی و نه غریب.

نه با من هستی و نه بی من.

نه دوری و نه نزدیک.

همین است که می گویم تو برای من اجتماع محالاتی

ولی ممکن شده ای. و خودت می دانی که ممکن تا واجب نشود موجود نخواهدشد

تو را در این فاصله ها به همان واجب الذاتی که تو را از محال بودن درآورده می سپارم

و این دل بی قرار را به پنجره فولاد آقا گره می زنم ... باشد که همه ی گره هایش گشوده شود و دل من از آن گشوده نشود.

یاد آقا باز آمد و این دلم کبوتر شد ...


تمام محال ها

خطی کشید روی تمام سوال ها

تعریف ها معادله ها احتمال ها


خطی کشید روی تساوی عقل و عشق

خطی دگر به قاعده ها و مثال ها


خطی دگر کشید به قانون خویشتن

قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها


از خود کشید دست و به خود نیز خط  کشید

خطی به روی دفتر خط ها و خال ها


خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد

با عشق ممکن است تمام محال ها

فاضل نظری


امروز روز دیگری ست ...

روز عبور ...

روز خط خطی کردن تمام معادلات ...

روز پاک شدن تمام صورت مسأله ها ...

روز نقض قاعده ها ...

رنگ باختن سال ها ...




روز تحقق تمام محال ها...