خیلی شلوغم ... فکر , سوال , فکر و سوال ... باید پاسخ شوم و حالی نیست!
باید چاره باشم و راهی نیست!
چقدر همه ی شلوغی هام درونی اند و من در مقام سخن خالی می شوم یکباره ...
آآآآآآآآآآآآآخ ! مغزم درد میکند...............
پ.ن:
آرامم که هستی, همین.