قاف

در فکر فتح قله ى قافم که آن‌جاست ............. جایى که تا امروز بر آن پرچمى نیست

قاف

در فکر فتح قله ى قافم که آن‌جاست ............. جایى که تا امروز بر آن پرچمى نیست

بی خبری

اینجا هیچ خبری نیست

هوا خنک است و کمی آن طرف‌تر گنبدی ضامنم شده ... که  جانم و آبرویم در امان باشد

من اما بی‌امان می‌تازم

یا نه ... اسب عصیان بر من می‌تازد ... و زیر لگدهایش له می‌کندم  

همچنان سرگردان و گیج ... باز هم امید هرساله و دخیل پنجره‌ات آقاجان ... 

منتظر تعبیر یک عالمه خواب‌ قشنگ ...

منتظر او ... اویی که می‌شد تو باشد ولی حال نداشت و او ماند ... و جای مخاطب مفرد را خالی کرد ...  

و من درگیر هستم از یک ؛تو؛ی غایب که بدجور غریبم کرده و مرا از متکلم بودن درآورده 

به قولی جای خالی‌اش را با هیچ گزینه‌ای نمی‌توان پر کرد ...  

من اما تو را مخاطب قرار می‌دهم ای :تو: ی گمشده! از غیبت دربیا و بیش از این من را غریب و ساکت نخواه